زندگی

ساخت وبلاگ

هیچ هم امسال سال هزار و سیصد و نودو قلب نبود....

هیچ....

تموم شو سال تلخ تموم شو تموم شو....


دعا نوشت:اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

اصلا مهم نیست که سالمان و وقتمان چطور شروع میشه امیدوارم همه چی به خیر ختم بشه.

بچسبد به:حول حالنا الی احسن الحال

*احسن الحال نصیب دلتان

پای سفره ی هفت سین لحظه ی تحویل سال بعد همه ی دعا ها تون،من هم دعا بشم؟:)

زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 19:46

این که آدم برای حرف های دلش برای دلتنگی هاش باید جواب پس بده هیچ جوره در مخیلم نمیگنجه.اینکه آدم به خاطر چیز هایی که دوست داره باید به کسایی که دوست نداره پاسخگو باشه هیچ جوره منطقی نیست.اینکه بعضی ها کل زندگیشونو ول میکنن تا جز زندگی مارو بچسبن و حالمو بگیرن بیشک حال خودشونم گرفته میشه. آدم ها هر زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 37 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 16:02

دل تکانی مثل خانه تکانی است.فقط خاک غصه ها را میگیریم و مرتبشان میکنیم. باید دل کشی کرد مثل اسباب کشی. همه ی غم ها شادی ها و آدم های اضافی را... برد و ریخت یک جای دور...خیلی دور.. شاید به متن بالا ربط نداشته باشد اما این کلمات ربط و بی ربط نمیشناسند.اذان است.اذان مغرب یک  جمعه ی زمستانی.برای ظهو زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 6:56

Mary and max با دیدن این انیمیشن اصلا احساس نمیکنم که وقتم رو هدر داده ام.  مری و مکس جذاب و دوس داشتنی  که حالا رفته اند جزو لیست  شخصیت های دوست داشتنی من چند دیالوگ ماندگار: 1.زندگی هر کس مثل یه راه بی انتهاست، بعضی هاشون صاف و آسفالت شده هستن ،بعضی ها مثل مال من پر از شکاف و پوست موز و ته سیگار. راهِ تو هم احتمالا مثلِ راه منه البته با شکاف های کمتر امیدوارم یه روزی راهِ ما به هم برسه و بتونیم با هم یه شیر غلیظ شیرین بخوریم ... 2.مکس ( به مری ) : بخاطر نخندیدنت هم نگران نباش. دهَن من هم به نُدرت میخنده. ولی این، به این معنی نیست که در مغزم نمیخندم.. 3.هر کسی توی این دنیا یکی رو داره که نداره. زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 1:50

این حس های یک یهویی که توی دلم می اندازی  این آدم هایی که جلوی راهم قرار میدهی همان هایی که باهم درد مشترک داریم و درد و درمانمان تویی  این که حواست هست و بی ادبی های من را داد نمیزنی برایم هدیه میفرستی مراقبم هستی سیر و سیرابم میکنی روی زخم دلم نمک میپاشی  تو را بیشتر و بیشتر عاشقم ولی تورا بیشتر و بیشتر نمیتوانم حمد بگویم مراقب دلم باش دلم را برای خودت صیقلی و تمیز نگه دار تا گرد غیرتو رویش ننشیند.  زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 1:50

چشمانت ،چشمان ماهیگیری میخروشد دریا در فراسوی آن در یک شب طوفانی  دم غروب که همه ی اشیا خسته اند قایق،بادبان ،باد و ماهی ها  چشمان من اما آب نمیخورد ازین عمر پرشکست که ویرانه های خانه ام را تماما روی آب ساخته ام  و از  درون سوخته ام   چشمان ما اما  مگر در رویا  به هم خیره شود و عشق در نگاهمان  فرود آید... زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

وای بر کم فروشان

وای بر تو

که از دنیای تاریکم، روشنی را

از جاده ها،صدای پایت 

و از قلبم،عشقت را ، عشقت را و عشقت را دریغ کردی....

زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

قسم به چشمانت که سکوتم را شنیدی و رفتی چیز هایی دیدی در من  بی صدا گفتم دوستت دارم آنچنانی که مرز میان یقین و تردید گم شد. گمان نمیکردم پراز شور نیامدن و نماندن باشی گمان نمی کردم  بی چراغی شب ها،لرزش اشک ها ،فراموشی و غریبی غم را. گمان نمیکردم که از سنگ آفریده شده باشی به جای خاک که خاک از عشق گل میشود،میتپد  تو با شکستن جان میگرفتی  گمان نمیکردم در انتهای کوچه ی نیایش تو را گم خواهم کرد خدا تو را در انتهای عشق و ابتدای راه از من گرفت. میان ما ابدیت نقش بسته بود  زمان بی زمان گشته بود... حالا دیگر  خاک نمیتپد انتظار خسته است سایه ها ویرانند من تنها و تنها من هستم...  تلخی ام را ببخشید  کلماتم را نخوانید و لایک نکنید و نظر نگذارید  برایم چراغی روشن کنید  دعایم میکنید؟ زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

این بار  وقتی سکانس آخر را گرفتند، وقتی تو دیگر چمدانت را بسته ای و داری صحنه را ترک میکنی من به جای کارگردان کات میدهم ،گور بابای سناریو و فیلم نامه .دنبالت میدوم به چشمانت خیره میشوم ومحکم بغلت میکنم آنقَدر محکم که راه و رسم فیلم های  انتهای باز را از جهان بر می اندازم.


زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

روزهایی هست که خیلی خسته از دانشگاه به خانه میرسم.خستگی ام به حدی میرسد که با لباس های بیرون، جلوی بخاری خوابم میبرد.با این که خانواده چند بار برام شام خوردن ،میوه خوردن  و ... بیدارم میکنند اما من اصلا متوجه نمیشوم.بعد از این که میخواهند بخوابند، چراغ ها را خواموش میکنند و خانه در سکوت فرو میرود دوباره من را بیدار میکنند که بروم و در اتاقم بخوابم.وقتی بیدار میشوم که همه جا تاریک است،چراغ ها خاموش  شده و همه خوابیده اند.زندگی من تازه شروع میشود.گاهی فیلم میبینم،غذا میخورم و  یا طرح هایم را کامل میکنم... حکایت همه ی روز های من است.حکایت چیز های دیگری که بسیار خسته ام کرده اند. میخواهم چراغ زندگی ام را برای مدتی خاموش کنم و پشت شیشه اش بنویسم "تعطیل است".وقتی بیدار شوم که همه چیز آرام شده باشد و زندگی را از نو آغاز کنم. پ.ن:کاش میشد روی توکل زندگیمان تشدید بگذاریم زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

کتاب تسلی بخش های فلسفه را به تازگی تمام کرده ام،صادقانه بگویم :تسلی بخش های فلسفه کتابی بود که اگرچه از کلمات ساخته و پرداخته شده است ولی از جنس کاغذ با آدم رفتار نمیکند.گاهی با واژگانی در آغوشت میگیردت ،اجازه میدهد که سر روی شانه اش بگذاری و مشت مشت اشک بریزی و مطمعن باشی که او رازت را به هیچ کس نخواهد گفت و بعد آرام اشک هایت را پاک کند،کتابی است که گاهی مثل مادری مهربان دعوایت میکند و راه و چاه زندگی را نشانت میدهد،گاهی تلخ است ولی حق ،گاهی شیرین است ولی کودن به نظر میرسد و گمان میکنی دارد حرف خام و نپخته ای میزند که انگار سخنان یک بچه ی پنج ساله است.تسلی بخش های فلسفه؛ تسلی بخش سختی ها و ناملایمات زندگی، عدم محبوبیت،بی پولی،ناتوانی ،ناکامی و قلب شکسته است. این کتاب از کتاب هاییست که مابین صفحاتش باد میوزد هرچند شبیه نسیم اما آنقدری دل نشین است که ارزش خواندن داشته باشد. کتاب را دایی مهربانم معرفی کرد. در روزی از روزها که من تا زانو در اندوه فرو رفته بودم.در حالیکه دیگران سرزنشم میکردند و یا ترحم. پ.ن: حسی یا  حالی،کتابی،فیلمی،جایی،زمانی،و یا هرچیزی میشناسید و واقعا تجربه داشته ای زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

نسیم چند انگشت نداشت.نمیدانم به  گمانم قضیه برمیگشت به دوران کودکیش و حادثه ای سخت که برایش اتفاق افتاده بود .همان اوایل که با اوآشنا شده بودم موضوع را تا ده روز یا بیشتر نمیدانستم.دست راستش را روی انگشتان دست چپش میگذاشت به طوری که چیزی دیده نمیشد. نمیدانم به گمانم اگر تا همان آخر همینکار را میکرد کسی متوجه نمیشد اما اینکار را نکرد.روزی که ما در کلاس نشسته بودیم ناگهان چشمم به چشمانش افتاد که  غمگین بود. نزدیک بود که اشکی از گوشه چشمش لیز بخورد و پایین بیاید.امتداد نگاهش را که گرفتم دچار شُک شدم. به جای خالی انگشتانش خیره شده بود و به فکر فرو رفته بود. رسیده ام به حالی که دیگر کسی ازآن خبری ندارد. دستم را میگذارم روی غم هایم تا کسی آن ها را نبیند. گاهی،گه گاهی که از دستم در می رود و  خیره میشوم به جای خالی ش  فرو میریزم و پیش همه رسوا میشوم. نگفتم چه چیزی بیشتر از همه چیز نسیم را ناراحت میکرد؟اینکه دیگران ،دوستانش که ما بودیم به دست چپش نگاه میکردیم و پچ پچ میکردیم.نکنیم. به غم های دیگران زل نزنیم و داغ روی دلش نگذاریم اگر بودنمان و حرف هایمان موجب تسلی نیست وضع را از آنچه هست غمگین زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

از جان عزیزترم در شهری‌اَم که با تو برای‌اَم غریب نیست، امّا دی‌شب را بی تو در غربت گذرانده‌ام. سهم من از عشق، گوشه‌ی سرد و تاریکی از این دنیاست که با یاد تو گرم و روشن مانده است. کاری کن که باور کنم انتظار، خود عشق است  آشکارا نهان کنم تا چند/ دوست می‌دارمت به بانگ بلند کارگردان:فرزاد موتمن فیلمنامه:سعید عقیقی بر اساس رمان شبهای روشن اثر فئودور داستایفسکی ☆☆☆قطعا دیدن این فیلم بعد خواندن کتابش شدیدا توصیه میشود  فقط فیلم را تنها ببینید که کسی اشک های شمارا نبیند. زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

بلند بخوان!اقرا کتابک!فاطمه بنت محمد.فهمت؟ بلند میخوانم.بلند بلند.حالا فهمیده ام و بیجکم حسابی گرفته است.مبهوت به جای خالی آجر های ویرانه های روحم نگ آه میکنم... نمیدانم کدام زمان کذایی در کدام کوره ی کذایی چه کسی آجر های مارا از کنارهم جا به جا کرده است،مرا به فرسنگ ها دور تر از تو تبعید کرده اند. نمیدانم آجر تو را با چه ساخته بودند....  خاکت  را با چه گلابی گل کرده بودند که بوی رس نمیدادی،بوی نم میدادی...بوی اول بهار.بوی خاک بعد باران. خشت مرا که آجر نشده سوخته بود ندیدند.ندیدم.من هنوز نام عجیب غریب آن(تو بخوان او!) را نمیتوانم بخوانم که کنار تو حک کرده اند. حالا گریه نمیکنم.آه نمیکشم .لا تسقط ورقه الا باذنه .برگ هم بی اجازه او نمی افتد چه به آن آجر به آن گنده گی!!!بهت زده هم نمیشوم فبهت الذی کفر. گه گاهی طشت آبی پر میکنم که نقش  ماه ببینم و از ماه بنویسم. ماه نو ... ماهی که  تماما بالای سر تن هاییست... زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08

چقدر دلم برای نامه نویسی تنگ شده است...اما انگار هیچ کس اینجا اهل نامه نوشتن است نه اهل نامه خواندن. این را فقط کسی که انیمیشن Mary and Max را دیده باشد میفهمد: ( پ.ن:راست گفتن که هیچ بلاگر تبریزی به جز من نیست؟بعد سال ها وبلاگ نویسی دارم احساس غریبی میکنم:( خیلی موقت تو چنلم جوین شین و حداقل پیام ناشناس بفرستین برام. برای رضای خدا*_____*شاید روزی که تنهایین و افسرده پیامی که منتظرشین بهتون برسه و هوشالتون کنه^____^ خوب؟: ( پ.ن:قطعا موقت کانال تلگرام ماه نو      @thenewmoon  زندگی...
ما را در سایت زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 7:08